فایل های صوتی
داستان صوتی آن غریبه که بود؟
نام رمان : آن غزیبه که بود ؟
نویسنده : سرمه وطن دوست
گوینده : مریم راد
زمان : ۴۰ دقیقه
ژانر : طنز ، عاشقانه
خلاصه :
می شود عاشق شد . بهانه اش هم جور می شود . ندیدمش اما لمس کردم صدای خنده هایش را و این لمس کاری با دلم کرد که گویی لیلی بعد از سال ها مجنونش را پیدا کرده است . اعتقادی به نیمه گمشده داری ؟ من با تو، تو با من ما باهم کاملیم دوسال جدایمان کرد سربازی تو و چن روزی هم پدرم . پدر است دیگر! ساز مخالف میزند گاهی . بیا و بگذر و ناراحت نشو . نگران است نگران من نگران تو حس میکند هنوز همان دخترک ۴ ساله ام که با طوفانی به پناهگاهش میروم و میترسد که بروم ونیایم .
کتاب صوتی و او که یادش نیست اختصاصی کتابساز
نام کتاب : و او که یادش نیست
نویسنده : فاطمه وطن دوست
گوینده : فاطمه وطن دوست
زمان : ۱۷ دقیقه
ژانر : عاشقانه ، غمگین
خلاصه :
عشق که نامردی کند به جنونت میکشد و چه تلخ است جنون دوطرفه ک او هم بخواهدت ولی خدایت نخواهد
داستان صوتی این مرد نازنین اختصاصی از کتاب ساز
داستان کاملا اختصاصی با گویندگی ندا فدائی
نوشته : رضا کیانیان
گوینده ندا فدائی
زمان : ۷ دقیقه
فرمت فایل : mp3
کیفیت : best
خلاصه داستان :
“این مردم نازنین” شامل حدود صد خاطره از “رضا کیانیان”، این ستاره ی محبوب سینما در مواجهه با مردم است. با خواندن این روایات میتوانیم تاحدودی از طعم شهرت باخبر شویم و شیرینیها و تلخیهای آن را بهتر بشناسیم. ماجراهای کتاب حاصل برخورد کیانیان با مردمی ست که او را می شناسند.
دانلود کتاب صوتی بادیگارد
کتاب صوتی بادیگارد
✍️ نویسنده: محمد پور زادی
🎤 گوینده: مجتبی صدیقی
🎬 میکس و مسترینگ: امیرحسین مهدیزاده
🎧 تهیه شده در استودیو ایران
خلاصه کتاب :
کتاب صوتی بادیگارد نوشته محمد پورزادی روایتگر دانشآموزی است که در روزهای ابتدایی مدرسه به معلمش وابسته و علاقمند میشود. او هر روز زودتر از همه به کلاس درس میرود و دیرتر از همه از کلاس بیرون میآید.
دانلود رمان فراموشی مادربزرگ
نام رمان : فراموشیِ مادربزرگ
نام نویسنده : روشنک.ا
ژانر : طنز، اجتماعی، عاشقانه
تعداد صفحات : ۵۳۵
خلاصه رمان :
رمانی که در کتاب ساز دارم میخونم . بهناز دختر شوخ طبع و خیال پردازی هست که خلاف میلش به اجبار والدین هنر را رها میکند و در رشتهای که علاقهای به آن ندارد ادامه تحصیل میدهد. پس از فارغ التحصیلی دو سالی را به استراحت میگذراند که این دو سال اعضای خانوادهاش از بیکاری او ابراز نارضایتی میکنند.در نهایت پدرش تصمیم میگیرد او را برای مراقبت از مادربزرگ پیرش که مبتلا به آلزایمر است به روستایی در شمال بفرستد. بهناز هم که از زندگی خسته کنندهاش در تهران دلزده شدهاست، به خواست پدرش عمل کرده و به روستا میرود و زندگی جدید و متفاوتی را در کنار مادربزرگش و افراد جدیدی که به زندگیاش وارد میشوند تجربه میکند.